من از نور نگاهت پر گرفتم
ز چشمت باده و ساغر گرفتم
شدم سرمست چشمان سیاهت
ره دیوانگی از سر گرفتم
در آن آیینه مستی را چشیدم
به دل حال خوشی دیگر گرفتم
من آن مرغ غریب آشیانم
به سوی آشیانت پر گرفتم
اگر چه دوری از من ای نگارم
قرار دل ز تو دلبر گرفتم
بیا ای سرو ناز دلنوازم
کنار ساحلت لنگر گرفتم
روم تا در حریم وصل یاران
قلم از بهر این دفتر گرفتم
قلم بی رنگ و از جوهر تهی بود
ز رنگ عشق تو جوهر گرفتم
شدم آیینه گردان نگاهت
نقاب از چهره ات آخر گرفتم
غزل ها از دو چشمانت سرودم
ز عشق پاک تو باور گرفتم
تو را در خواب دیدم گوهر جان
صدف گشتم تو را در بر گرفتم