شبی به خواب دیدم
به چشمه ای رسیدم
تو چشمه عکسِ ماه بود
زندگی روبه راه بود
چه محوِ چشمه بودم
تشنهٔ تشنه بودم
راز و نیاز کردم
چشمه رو ناز کردم
صدای جویباران
بویِ خوشِ بهاران
چو آب چشمه جاری
مثال آبشاری
چشمه چه عشوه می کرد
ناز و کرشمه می کرد
صدایِ آشناییْ
وزید در هوایی
دل از خیال، خالی
اُمید بر وصالی
چوسایه ای گذر کرد
حالِ خوشی به سر کرد
پیاله ای به دستم
کنارِ آن نشستم
وقتی ازش چشیدم
به تشنگی رسیدم
نه چشمه و نه آب بود
هر چی دیدم سراب بود
زندگی مثل خوابه
عشق تو هم سرابه