بی تو یارم، دل من خسته تر از بادِ خزان
روح و جانم، همه سرگشته و بی تابِ زمان
بی تو خورشید نه روشن نه زلال است مرا
ماه در بسترِ شب مثلِ خیال است مرا
همه آمالِ دلم مهرِ تو را باور داشت
سینه ام شعله ور از عشق، تورا در سر داشت
عشق تو شمعِ شب افروزِ دلِ تارم شد
مرهمِ زخم دلم، محرم اسرارم شد
در عبورم ز غمت، صبر چو دریا دارم
دل به طوفانِ تو بستم، که تسلّا دارم
جانم از آتش عشقت به فغان آمده است
غم به مهمانیِ دل، غصّه به جان آمده است
تو اگر دور شوی ماه دلم خاموش است
دلم از عطرِ نفس های خوشت مدهوش است
بر تن خسته من، مثال خورشید بتاب
بر دل عاشق من، کم بنما ناز و عتاب
روز و شب در دل من، در سر و افکار منی
چون همه دارو ندارِ دل بیمار منی