فریادِ شقایق‌ها

بهارِ عمر من رفته، زمستانم چو در راه است
 من این سرما نمی‌خواهم، خداوندا، بهارم کو؟

 نشسته روی زلفانم غبارِ پیری از غم‌ها
 من این غم را نمی‌خواهم، خداوندا، بهارم کو؟ 

من از دشت شقایق‌ها نشانی از یار می‌جویم
شقایق‌ها به فریادند، خداوندا، بهارم کو؟ 

به نخلستان، انارستان، همه ذکر تو را دارند
گلِ باغِ انارم کو؟ خداوندا، بهارم کو؟

 صدای نالهٔ بلبل ز هجرانِ گل و سنبل
 نوای ناله برمی‌خیزد، خداوندا، بهارم کو؟ 

ز پروانه شنیدم گفت: "بهارم می‌رود من هم
 من آن پروانه می‌خواهم، خداوندا، بهارم کو؟ 

پرستوها چه خوشبختند، بکوچند با بهارِ خود
 منِ پر‌بسته بالم کو؟ خداوندا، بهارم کو؟

 چو بوتیمار و مرغابی، که می‌جویند بهاران را
 شکسته بالِ پروازم، خداوندا، بهارم کو؟

 تو بنگر مرغ باران را و یا آن سارِ الوان را
چه عمرم بی‌ثمر طی شد، خداوندا، بهارم کو؟

 بهاران می‌رسد روزی، به لطف یارِ بی‌همتا
دلِ نومید روشن کن، خداوندا، بهارم کو؟
صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *