عشق، یعنی زندگی را باختن
عشق، یعنی با غمِ دل ساختن
عشق، یعنی عاقبت تنها شدن
عشق، یعنی بی گنه رسوا شدن
عشق یعنی پرکشیدن تا عدم
عشق یعنی رفتن و ماندن به غم
عشق یعنی لحظه ای بی هم نفس
عشق یعنی مردن دل در قفس
عشق یعنی آرزوها بیثمر
عشق یعنی مرغکی بی بال و پر
عشق یعنی هی دعا در نیمه شب
عشق یعنی گریه پنهان زیرِ لب
عشق یعنی زندگی، یعنی نفس
همچو زنجیری به پایم در قفس
تا زمانِ مرگ پابندش شوی
یا مثالِ بَرده در بندش شوی
عاشقی، جز غم ندارد حاصلی
می رسد بر گوشِ من سوز دلی
کز غمِ معشوق گریان مانده است
در میانِ سیلِ غم درمانده است
این صدا، سوزِ دل و آهِ من است
این صدای دردِ جانکاهِ من است
میرسد از قلبِ من بر گوشِ من
مانده حیران از غمِ دل، هوشِ من
ای دل بیچاره، از غم پرپری
مثل مریم، یا گلِ نیلوفری