به دلداری دل‌آرا دل سپردم
ز شوق دیدنش دم را شمردم

نگار من نگاهش دلفریب است
به جز قلبم جهانی را قریب است

گِره کرده دلم بر زلفِ مویَش
جهانم گشته غرقِ عطر و بویَش

ز عطرش باغِ جانم پر شکوفاست
به مهرش سرزمینم غرقِ رؤیاست

چو زلفانش مثال آبشاران
نوایش نغمه‌ای از چنگ باران

به هر لبخند دلم را می‌رباید
نگاهش از دلم غم می‌زداید

به جانم شور و شوقی تازه داده
مرا یک عشق پرآوازه داده

چو مهتاب برکشد از بحر سیمین
دلش آرامشی دارد به تسکین

به هر جا می‌روم یادش رفیق است
هوایش در دلم شوری عمیق است

سپاس از مهر و از عشق و صفایش
که قلبم شعله‌ور شد از وفایش

به لطفش روزگارم چون بهار است
سرم سرمست چشمانِ نگار است

دلم از بند دنیا گشته آزاد
هوایش در وجودم گشته فریاد

به جانم مهر او جاوید مانَد؟ 
دلم را تا ثریا می‌رسانَد

خدایا وصل او را سهم ما کن
وجودم را به جانش آشنا کن

الهی مهر او پاینده گردان
دل او را به عشقم زنده گردان
صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *