مرا هر طور که خواهی دربدر کن
جفایت را از این هم بیشتر کن
بزن آتش به جان خستهٔ من
منِ دیوانه را بی بال و پر کن
مرا تنها میانِ سیلِ غمها
رها کن، خاطرم از سر به در کن
ز هر جور و جفائی کز برِ ما
بر آید برنما زین هم بتر کن
ز هجرانت بسوزان! بی محابا
دلِ دیوانه را خونین جگر کن
اگر خواهی بمیرم از فراغت
ز پیش من برو فکر سفر کن
ولی امّید قلبم جان مریم
زمان رفتنت ما را خبر کن