حال پریشان مرا دیدی و رفتی؟

تو حالِ پریشانِ مرا دیدی و رفتی؟

این دیدهٔ گریانِ مرا دیدی و رفتی؟

رفتی و نگفتی که بمانم به کنارش؟

سیلِ غمِ چشمانِ مرا دیدی و رفتی؟

آزرده شوم؟ یا نشوم؟ یار بماند

آخر دلِ ویرانِ مرا دیدی و رفتی

من هیچ نگویم، نکنم شکوه ز اغیار

چون سر به گریبانِ مرا دیدی و رفتی

آغوش گشادم که به آغوش بیایی

تو شوقِ دو چشمانِ مرا دیدی و رفتی

رفتی و بماند، غمِ دل با که بگویم؟

با تو؟ تو که ایمانِ مرا دیدی و رفتی؟

هرگز نکنم تکیه به امثالِ تو هرگز

چون شانهٔ لرزانِ مرا دیدی و رفتی

من عشقِ تو را در دل و جانم بتنیدم

تو عشق و دل و جانِ مرا دیدی و رفتی؟

آشفتگیِ حالِ تو شد زلفِ بلندم

آشفته چو زلفانِ مرا دیدی و رفتی؟

شبنم شده اشکم همه شب بر سرِ مژگان

شبنم سرِ مژگانِ مرا دیدی و رفتی؟

دیگر چه بگویم چه کنم چاره چه سازم؟

ویران شده ایوانِ مرا دیدی و رفتی

تو طعنه زدی بر دلِ آزردهٔ مـــــــریم

آزرده دل و جانِ مرا دیدی و رفـتی
صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *