پیمان عشق

دلم بی تاب چشمان تو باشد 
به سر سودای پیمان تو باشد

اگر تاریک گردد کلبهٔ دل
چراغم نور تابان تو باشد

من آن حیران دشت بی‌قراری
که مأمن زیر باران تو باشد

من آن آهوی وحشی در بیابان
که مأوایم بیابان تو باشد

به یاد تو نفس گیرم به عالم
وجودم گرم و سوزان تو باشد

چه گویم از صفای عشق پاکت
که این دل مست پیمان تو باشد

شکوهی هست در چشمان شادت
که خورشیدی به کیهان تو باشد

اگر این جان شود قربانی عشق
فدای تار مژگان تو باشد 

اگر روزی به دیدارم بیایی
جهان دل چراغان تو باشد

صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *