ز معرفت چو دلی خانۀ صفا باشد
به هر نظر، همهجا نور آشنا باشد
زبان خامش او پر ز نغمههای نجیب
نگاه روشن او، درس ماجرا باشد
ز جلوههای فریبنده دل نمیبازد
کسی که واقف اسرار این سرا باشد
نه طالب زر و سیم، نه اسیر نام و نشان
دلش چو باغ بهاری، پر از نوا باشد
نه بر رخ خطر افتد، نه از بلا بگریزد
که پایدار چو کوه است، هر کجا باشد
به درد خلق چو آگاه شد، دوا گردد
به راه عشق و محبت چو کیمیا باشد
به هر قدم که نهد، بذر مهر میپاشد
زمین ز نقش قدمهای او طلا باشد
خموش اگر بنشیند، هزار حرف عمیق
در آن سکوت، پر از راز آشنا باشد
نشسته در دل او مهر و صبر و عقل و سکوت
کسی که اهل دل است، اهل کبریا باشد