نور امید است که دلم پر زند
پر به هوا همچو کبوتر زند

اوج بگیرد برسد آسمان
سر به سماوات و به اختر زند

گر سخنی از تو میان آورم
دل به هوای تو به هر در زند

هر که تو را محرمِ رازش بوَد
چون مَلَکی تکیه به منبر زند

آتشِ عشقت به دلم چون شَرر
در دلِ من شعله به آخر زند

مستم از آن بادهٔ چشمانِ تو
تیرِ غمت شیشهٔ ساغر زند

می به خجالت زدهٔ روی تو
شرم کند، تیشه به باور زند

روز و شب این چَشم و دلم منتظر
گوشهٔ شب، یادِ تو پَرپَر زند

کی به سر آید غم هجران تو
تا به قبا وصلهٔ گوهر زند

صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *