چراغِ خانهٔ دل

ای که نگاه گرم تو چراغ خانهٔ دلم
ای که قرار قلبمی، تویی فسانهٔ دلم

دل به هوای دیدنت، مثل پرنده‌ها شده
قفل قفس شکسته از سینهٔ من رها شده

کنار قصر دل تو، خیمه زده به انتظار
به انتظار دیدن آن رُخِ زیبای نگار

تا که نظر کنی به دل، دل بشود سرای تو
سر به ستاره می‌زنم، سجده کنم به پای تو

حلقه به در نمی‌زنی، پر بزنم به پای تو
جان بدهم به یادگار، دل بُکنم فدای تو

ای به غزل، تو شاه‌بیت روح تمام واژه‌ها
گر چه نَبینَمت ولی، هست به دل نشانه‌ها

چشم تو ماه آسمان، روشنیِ شبانه‌ای
برای زنده بودنم تو بهترین بهانه‌ای

جان به میان نهاده ام، تا که شوی تو جانِ من
مرغِ دلم به عشقِ تو پَر زده از جهانِ من 

ای تو قرار جانِ مَنْ، عشق تو شاهکار من
بی تو خراب می‌شود قصهٔ روزگار من

بوسه زنم به خاک تو، گرچه مرا فنا کنی
گرچه بسوزی این دلم، با غم خود شفا کنی

بادهٔ عشق می‌زنی، بر قدح شکسته‌ام
مست نگاه تو شدم، دل به دل تو بسته‌ام

ابر بهار، اگر رسی زخم دلم دوا شود
خاک وجود خشک من، باز پر از صفا شود

دید به راه مانده‌ام، خسته ولی امیدوار
شوق تو داده بر دلم، حال خوشی ز انتظار

هر نفسی که می‌کشم، نام تو بر زبان شود
ذکر تو چون دعای من، عطر خوش اذان شود

گر تو قدم رنجه کنی، بر دل بیشه زار من
پر از شکوفه می‌شود، این دل شوره‌زار من

تو بر کویر دل من، همچو نسیم سحری
نم‌نم بارانی و از کوچهٔ دل می‌گذری

منتظرم هر شب و روز، منتظر نگاه تو
ای که شبی به روی من، باز کنی پناه تو

صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *