نقطه پایان

رفتی ز جهانم به سلامت، گله‌ای نیست
دیگر به چنین قصّهٔ تلخ، حوصله ای نیست

دیگر نه در این خانه سراغی ز تو دارم
در خاطر ویران‌شده‌ام، ولوله‌ای نیست

انگار نه انگار شکستی دل ما را
بگذار و برو، جان دلم، مسئله‌ای نیست

من باشم و دل باشد و بی‌غم ز غم یار
چون قلب مرا بی‌غم تو زلزله‌ای نیست

آسوده، سبک‌بال‌تر از باد خزانم
در خلوت این سینهٔ من، هلهله‌ای نیست

دیگر نه چو پروانه بسوزم به خیالت
بین من و آرامش دل، فاصله‌ای نیست

 راه من و تو کج شده از هم، چو غریبه 
دیگر به میان من و تو، سلسله‌ای نیست

رفتی و شکستی همهٔ عهد و وفا را
این قصّه به پایان و هیچ مرحله‌ای نیست

صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *