عشق یعنی که دلت در تب جانان باشد
دل به امّید وصالش همه پیمان باشد

عشق یعنی که دلی از غم دلدار شکست
در همان لحظه خدا، حاضر و گریان باشد

عشق یعنی دو نگاه از دو افق رو به همند
دل آینه به یادِ تو غزل‌خوان باشد

عشق یعنی که ز هجران نکنی شکوه ولی
شهد شیرین غمش، در دل و در جان باشد

عشق یعنی که نگاهش ببرد هوش از سر
بی خود از خود شده دل، واله و حیران باشد 

عشق یعنی که شبی، پرسه‌زنان در رویا
چشم بیدار دلم، خیره به پایان باشد

عشق یعنی که خیالت بشود قبلهٔ دل
سجده‌ها با غم تو، خلوت عرفان باشد

عشق یعنی دل عاشق بزند موج غزل
آسمان منتظر بارش باران باشد

عشق یعنی سر من، خاک رهت تا به ابد
گرچه صد فتنه در این راه، فراوان باشد

صفحه اصلی


نظر خود را بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *