پدر کجایی که قلبم بهانه می گیرد؟
دلم بهانهٔ تو هر شبانه می گیرد
مثالِ کودکیَم منتظر به آمدنت
به خواب می رود و قلب خانه می گیرد
کجایی ای پدرم، ای پناه خستگیام
ز غصه، آتش قلبم زبانه می گیرد
چنان گرفته دلم از غبارِ غربت تو
که هر کجا رود از تو نشانه می گیرد
به وقتِ غم، آغوشت آشیانهٔ من بود
دلم بهانهٔ آن آشیانه می گیرد
اگر بوَد سر من دست پُر نوازش تو
نهالِ خشک دل از نو جوانه می گیرد
به خاطرات گذشته هنوز غوطه ورم
چه عاشقانه مرا روی شانه می گیرد
ز خواب خوش، ز خیالم، اگر که بر خیزم
دلم به خود ز خدا استعانه می گیرد
بدون تو پدرم خنده های من الکی
که زهرِ خنده به جانم کمانه می گیرد
همیشه سایهٔ سر، دستِ پر توان پدر
چگونه سایهٔ سر، این زمانه می گیرد؟