اگر شبی پر از هقهق، گذشت و دل شکست ای دوست
بدان که بعد هر گریه، هزار لبخند هست ای دوست
شکسته بال و خسته دل، ولی پر از امید ناب
شبی شاید نسیم عشق، بیاد دوباره توی خواب
به گوش جادهها گفتم، که ردّ پاتُ کم دارم
به هر بارون سپردم تا، بباره روی آوارم
یه روز میاد که می فهمی غمهاتو بادها برده
که اشک شوق می شینه رو گلهایی که پژمرده
نمیرود ز خاطرم، نگاه گرم و روشنت
چه جادوئی ست در چشمات، چه شوقی داره دیدنت
من با امید زندهم، به صبح روشنِ وصال
شاید که فردا برسه، بگیره دستمو خیال
برو ولی بدونْ قلبم، هنوزم با تو درگیره
که این عاشق دل خسته، به لبخند تو می میره
با هر طلوع، با هر غروب، هوای تو کنارمه
که این دلِ صبورِ من، فقط به فکرِ یارمه
از هر نسیم، از هر صدا، سراغی از تو میگیرم
که در ویرانهٔ قلبم، هنوزم با تو درگیرم
اگر چه رفتی از پیشم، دلِ من بیقرارِ توست
هنوزم اشک چشمانم گواه انتظار توست